x تبلیغات
مشاور برندینگ

مشاوره برند سازی


چگونه با یک مشاوره برندینگ ( مشاور برندسازی ) همکاری نمائیم؟


قبل از اینکه شروع به مطالعه متن زیر کنید، باید این نکته را با شما در میان بگذارم که مطلب زیر در مورد دانش برندسازی نیست و آگاهی شما را در مورد برندسازی افزایش نمی دهد بلکه در مورد فرآیند مشاوره برندسازی است به این معنی که اگر قصد استفاده از خدمات مشاوره برندینگ را دارید، چگونه می توانید مشاوره برندسازی مناسب دریافت نموده و به برندسازی مجموعه خود یاری رسانید.

در ابتدای این نوشته قصد داشتم در مورد اهمیت مشاوره برندسازی و چرا اینکه حتماً باید یک مشاوره برندینگ (برندسازی) به صورت بلندمدت، تاکید می کنم بلندمدت در کنار کسب و کار خود داشته باشیم چند سطر بنویسم که یادآوری داستانی که سال ها قبل مطالعه کرده بودم، کاملاً مرا از نوشتن در مورد اهمیت مشاوره برندسازی منصرف نمود. داستان در مورد مردی است که به سراغ یک چوپان می رود.

می گویند روزی چوپانی در یک مرغزار مشغول چراندن گله گوسفندان خود بود که ناگهان یک ماشین زیبا وارد مرغزار می شود. مردی از آن اتومبیل پیاده می شود که کت و شلواری گران قیمت بر تن داشته و واکس کفش هایش تمام مناظر مراغزار را در خود منعکس می کرد. آن مرد به چوپان می گوید اگر به تو بگویم دقیقاً چند عدد گوسفند داری، یکی از آنها را به رایگان به من خواهی داد؟

چوپان می پذیرد و سپس مرد لپ تاپ خود را بیرون آورده و به وسیله اینترنت تلفن همراه خود، به سایت ناسا وصل می شود و با استفاده از GPS و نوشتن فرمول های محاسبه ریاضی در اکسل، به چوپان می گوید: «شما در اینجا دقیقاً 1586 گوسفند دارید».

چوپان عدد را تایید می کند و به مرد می گوید طبق توافق مان می توانی یکی از گوسفندان را بر داری سپس وقتی مرد یکی از حیوانات را بر می دارد و در خودرو خود قرار می دهد، چوپان از او می پرسد اگر به تو بگویم که شغلت چیست، گوسفند مرا پس خواهی داد؟

مرد می پذیر و چوپان به او می گوید:

تو یک مشاور هستی

مرد به او می گوید: «درست گفتی ولی به من بگو چگونه این موضوع را حدس زدی؟». چوپان به او می گوید:

ساده است، اولاً بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی

ثانیاً برای پاسخ دادن به سوالی که من جوابش را از قبل می دانستم، طلب مزد کردی

ثالثاً، هیچ چیز در مورد کسب و کار من نمی دانی زیرا به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی

فارغ از اینکه این مفهوم این داستان صحیح باشد یا خیر، کسانی که امروز در عرصه اقتصادی به عنوان کارفرما فعالیت می کنند به خوبی می دانند که با توجه به داغ شدن تنور دنیای کسب و کار، بعید است سازمانی را بتوان یافت که خود را بی نیاز از انواع مشاوره کسب و کار، از مشاوره برندسازی یا همان مشاوره برندینگ گرفته تا مشاوره بازاریابی، استراتژی، منابع انسانی، فروش و … ببیند.

پس اگر بخواهم در مورد اهمیت مشاوره برندینگ مطلبی بنویسم هم وقت شما گرفته می شود و هم زباله ای به زبال دان گوگل اضافه می شود در ضمن تجربه خود من نیز ثابت کرده است که کارفرمایان تا یکبار فنجان تجربه تلخ را ننوشند، معمولاً به سراغ مشاوران نمی آیند، حداقل برای خود من اینگونه بوده است، معمولاً پروژه هایی که خود کارفرما به این نتیجه می رسد که نیازمند برندسازی است، نتایج بهتری به دست آمده است.

رویایی شیرین به نام فروش

می خواهم ابتدا را با انتها شروع کنم، یعنی به شما بگویم خروجی یک فرآیند برندسازی در سازمان شما، فارغ از اینکه خودتان این کار را انجام دهید و یا از دیگران کمک بگیرید، چیست. یکی از مهمترین سوالاتی که کارفرمایان از مشاورین برندینگ می پرسند و از آنها انتظار دارند که حتماً به آن توجه نمایند این موضوع است که «آیا خروجی پروژه برندسازی و استفاده از خدمات مشاوره برندسازی به افزایش فروش منجر می گردد یا خیر؟».

تجربه ثابت کرده است که بخش عمده ای از اختلافات کارفرمایان و مشاورین برندسازی در همین نقطه آغاز می گردد، کارفرما به عنوان کسی که هزینه های زیادی را متقبل شده انتظار افزایش فروش را دارد و مشاور برندسازی نیز بیان می کند افزایش فروش وظیفه او نیست.

مشاوره ای برای مشاوره گرفتن

چندی پیش، کتابی را مطالعه می کردم با عنوان «چگونه کتاب بخوانیم» نوشته «مورتیمر آدلر». کتاب توسط آقای محمد صراف تهرانی، ترجمه و «به نشر» نیز آن را چاپ کرده بود. به تمام کسانی که به مطالعه علاقه مند هستند پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب را نیز ورق بزنند ولی نمی خواهم اینجا در مورد این کتاب حرف بزنم. هدفم از اشاره به این کتاب این است که همان طور که باید «آموختن را آموخت» به نظرم «برای مشاوره گرفتن نیز باید مشاوره گرفت».

مشاوره برندسازی یا پروژه برندسازی، مسئله این است

الف: وقتی صحبت از مشاوره برندسازی می شود، منظور این است که ما به یک مشاور برندسازی مراجعه می کنیم و او هم چارچوب های کلی مسیر برندسازی را برایمان ترسیم کرده و به ما می گوید گه چه گام هایی را باید طی کنیم. در این حالت نمی توان از مشاور برندینگ انتظار داشت که خود آستین را بالا زده و وارد گود شود.

ب: سمت دیگر این موضوع، انجام پروژه برندسازی است. معمولاً انجام پروژه همان کاری است که آژانس های بزرگ برندینگ در کل دنیا و ایران انجام می دهند. در این حالت، وقتی قراردادی بین کارفرما و طرف مقابل منعقد می گردد، در انتها باید خروجی های اجرایی به کارفرما ارائه گردد. این خروجی ها می تواند شامل استراتژی برند، دفترچه برند و … باشد.

در این حالت شخص یا سازمانی که مسئولیت انجام پروژه را بر عهده می گیرد باید خودش خروجی ها را به کارفرما ارائه دهد و وظیفه کارفرما تایید یا اصلاح خروجی هاست.

وظایف مشاور برندینگ

با توجه به مطالبی که در بالا دیدیم، حالا راحتتر می توان به این سوال پاسخ داد که «وظیفه مشاور برندینگ چیست؟». اگر می خواهیم به صورت پروژه ای با یک مشاور برندسازی همکاری کنیم و قید مشاوره های ساعتی را زده ایم، باید از مشاور برندینگ انتظار داشته باشیم که وظایف زیر را بر عهده گیرد:

 

  • بررسی شرایط داخلی مجموعه و کشف مشکلات
  • طراحی سوالاتی که نیازمند پاسخ آنها از طرف بازار هستیم
  • انتخاب تیم تحقیقات بازار و نظارت بر عملکرد آنها
  • تحلیل پاسخ های تحقیقات بازار به کمک تیم اجرایی
  • طراحی استراتژی برند شامل فوائد، ارزش ها، شخصیت، لحن و جوهره برند
  • طراحی دفترچه برند و راهنمای کلی برای ویژگی های برند اعم از لوگو، رنگ، تبلیغات و …
  • طراحی کمپین تبلیغاتی (در صورت نیاز)
  • آموزش سازمان در مورد استفاده از ابزارهای ارائه شده مانند استراتژی، دفترچه برند و …
  • کمک به برندسازی داخلی سازمان


جمع بندی


سعی کردم در این مطلب جزئیاتی که معمولاً در قراردادهای مشاوره برندسازی مطرح می گردد را با شما در میان بگذارم. به عنوان آخرین و تکراری ترین نکته ای که می خواهم در انتها دوباره به آن اشاره کنم این است که اگر هنوز نمی دانید خروجی های یک پروژه برندسازی چیست به هیچ وجه سمت انجام آن نروید و اگر روزی به این نتیجه رسیدید که سازمان شما نیازمند خدمات مشاوره برندینگ است فراموش نکنید که مشاور برندینگ تنها می تواند یک قسمت از بار این پروژه را بر دوش کشد و حتماً شما و سازمانتان باید برای انجام این پروژه تعهد کافی را در خودتان ایجاد کرده باشید.

مسیر برندسازی به هیچ وجه مسیری راحت و آسان نیست و در طول مسیر هزارن هزار مانع وجود دارد و این همان جایی است که تفاوت میان برندهای قدرتمند و سایر برندها ها، آشکار می شود. یادتان باشد اگر پروژه برندسازی به آن آسانی ای بود که خیلی از افراد برای ما تصویر می کنند، امروزه ما با هزاران هارلی دیویدسون رو به رو بودیم نه فقط یکی.

 

مراحل برندسازی



برای ساخت یک برند موفق چه گام هایی لازم است؟

یکبار در فضای مجازی جمله‌ای خواندم که هنوز هم نمی‌دانم از نظر منطقی جمله صحیحی می‌باشد یا خیر ولی به هر حال اینجا می‌نویسم و سعی می‌کنم برداشت خودم را نیز یادداشت کنم. «نیاز، مادر تمام اقدامات است».

این جمله تقریباً جمله درستی است البته نمی‌گویم همیشه و برای همه افراد، زیرا افراد مختلفی را می‌شناسم که به بعضی از مسائل نیاز شدید دارند ولی در عین حل اقدام خاصی هم برای برطرف کردن آن نمی‌کنند. به هر حال اگر بپذیریم که این جمله معمولاً جمله درستی است، می‌رویم سراغ این مقاله یعنی مراحل برندسازی .

مراحل برندینگ

 
مرحله 1 برندسازی – تحقیقات بازار

به طور کلی گام اول برندسازی در جامعه ما به دو شکل اجرا می‌شود. آن چیزی که معمولاً مرسوم است و بیشتر سازمان‌ها از آن استفاده می‌کنند (و به همین علت هم اکثر پروژه‌های برندینگ شکست می‌خورد و ما به اندازه انگشتان یک دست برند قدرتمند نداریم)، طراحی هویت بصری است.

تحقیقات بازار معمولاً دشوارترین قسمت فرآیند برندسازی است. زیرا شما یا باید دائماً پرسشنامه پر کرده و یا به یکی از روش‌های کیفی، ذهن مخاطبین خود را تخلیه نمایید. دلیل اصلی که بیشتر سازمان‌ها از انجام این مرحله منصرف می‌گردند، زمان‌ و انرژی‌بر بودن این مرحله است. سایر مراحل برندسازی، معمولاً در دفتر کار و زیر کولر انجام می‌شود و تحقیقات بازار تنها مرحله‌ای است که باید محل و گرم و نرم خود را رها کرده و به قول بازاری‌ها عرق بریزید.

مرحله شماره 2 برندسازی


خب آیا تحقیقات بازار به اتمام رسید؟ آیا از شر تحقیقات بازار رها شدیم؟ اگر ناراحت نمی‌شوید و سایت من را رها نمی‌کنید باید بگویم هنوز خیر و همچنان نیاز به تحقیقات داریم. بعد از بررسی مشتریان و فوائد مورد انتظار آنها، حال نوبت رقبا و بازار است که در تحقیقات ما مورد ارزیابی قرار گیرند.

برندسازی هیچگاه در خلاء اتفاق نمی‌افتد، منظورم این است که شما همیشه باید نسبت به سایر رقبای خود یک برند قدرتمند داشته باشید و جایگاهی را در ذهن مشتریان فتح کنید که سایر رقبا از آن غافل بوده‌اند، پس بدیهی است که باید سایر رقبا را نیز مورد ارزیابی قرار دهیم. در این مرحله باید تمام فعالیت‌های رقبا از خود محصول گرفته تا قیمت‌گذاری، توزیع، خدمات و سایر ارکان برند آنها بررسی گردد.

یکی از مهم‌ترین مسائلی که باید در این گام صورت گیرد، بررسی جایگاه ذهنی رقبا در ذهن مشتریان است که معمولاً کاری بسیار تخصصی است و حتماً باید از یک مشاور برای استخراج آن بهره بگیرید. وضعیت کلی بازار نیز باید در این مرحله ارزیابی گردد.

مرحله شماره 3  برندسازی

وقتی به این مرحله می‌رسید به احتمال زیاد، ایده‌های زیادی در ذهن شما خلق شده است. شما مشتریان را تحلیل کرده‌اید شما رنج بررسی رقبا و بازار را نیز به جان خریده‌اید. احتمالاً با خود می‌گویید من ایده‌های خوبی دارم، این قسمت بازار خالی است و رقبا هم سمت آن نرفته‌اند، فلان نیاز مشتری بسیار مهم است و هیچ برندی به آن پاسخ نداده است و هزاران ایده دیگر که دوست دارید سریع آنها را اجرایی نمایید.

ولی مشکل اصلی اینجاست که بخش عمده‌ای از ایده‌هایی که به ذهن شما رسیده، در ذهن سایر رقبا نیز وجود دارد و تنها مشکل اصلی، عدم وجود منابع و توانایی‌های لازم برای اجرا نمودن آنهاست. به همین دلیل در این گام به درون سازمان خودمان می‌رویم و سازمان را به صورت دقیق و جزئی بررسی می‌کنیم. از SWOT گرفته تا چشم‌انداز، بیانیه ماموریت و … در این مرحله به دقت بررسی می‌گردند.

تمام منابع سازمان از منابع مالی گرفته تا انسانی، تجربی و … نیز باید به صورت جامع مورد مطالعه قرار گیرند.

مرحله شماره 4 برندسازی – هویت برند و استراژی برندسازی

حال می‌رسیم به جذاب‌ترین مرحله از مجوعه مراحل برندسازی، یعنی طراحی هویت برند و نوشتن استراتژی‌های برندینگ. تمام ایده‌هایی که در مراحل قبل به ذهنتان خطور کرده است را باید در این مرحله به قلم تحریر درآورید، البته فراموش نکنید که ایده‌های شما باید قابلیت اجرایی داشته باشند و گرنه تکه‌ای کاغذ بیش نیستند. به همین دلیل قبل از نهایی کردن هر نوع هویت و استراتژی، لطفاً گام 3 را به دقت بررسی نمایید که آیا سازمان شما توانایی پیاده‌سازی و اجرای این استراتژی را داراست یا خیر.

مرحله شماره 5 برندسازی – برنامه اجرای برندسازی

خب تا اینجای کار شما دو دفترچه اصلی در اختیار دارید. دفترچه اول خروجی تمامی تحقیقات شما اعم از مشتریان، رقبا و خود سازمان است و دفترچه دوم هم هویت و استراتژی برند شما را تعیین نموده است. بعید می‌دانم هیچ سازمانی به صرف داشتن دو عدد دفترچه، توانسته باشد یک برند قدرتمند برای خود استوار نماید. شما تا به اینجا فقط کار مطالعاتی و طراحی انجام داده‌اید و حالا نوبت این است که تمام استراتژی‌ها و برنامه‌های خود را اجرایی نمایید.

باید یک برنامه بازاریابی دقیق بر مبنای هویت برند خود طراحی نمایید. فراموش نکنید، تک تک اجزای برنامه بازاریابی شما باید بر مبنای هویت بوده و در نهایت ارزش ویژه برند شما را ارتقاء دهد. پس خواهشا، دو واحد مستقل (واحد برندسازی و واحد بازاریابی) در سازمان خود تشکیل ندهید بلکه برنامه بازاریابی باید کاملاً در اختیار پروژه برندسازی شما باشد.

گام شماره 6 برندسازی – ممیزی برند

گام آخر نیز مدیریت برند است. برند یک موجود زنده بوده که مانند هر موجود زنده دیگری نیاز به توجه و رسیدگی دارد. طراحی بهترین استراتژی برند و اجرای دقیق آن نیز ضامن موفقیت بلندمدت شما نیست. این موضوع مانند این است که شما یک نوزاد سالم به دنیا بیاورید ولی بعد از تولد او را به حال خود رها کنید تا خود به خود رشد کند.

هر برندی نیاز به رسیدگی فراوان دارد که در اصطلاح تخصصی به آن ممیزی برند یا Brand Audit می‌گویند. برندهای بزرگ دنیا به صورت سالیانه شاخص‌های حیاتی برند خود را سنجیده و برنامه‌های سال بعد خود را بر مبنای وضعیت فعلی برند خود تعیین می‌نمایند.

نتیجه‌گیری

دوستانی که نسبت به من شناخت دارند، به خوبی می‌دانند که از شوآف کردن و بزرگ‌نمایی متنفر هستم و همیشه این شعار را سرلوحه زندگی خود قرار دادم که «نبوغ در سادگی است».

پروژه برندسازی، کار ساده‌ای نیست ولی این هم که بخواهم بیایم و اینجا صد مرحله بنویسم و بیش از حد بزرگنمایی کنم را هم دوست ندارم. تمام پروژه‌های موفق برندسازی شامل همین شش مرحله می‌باشند البته انجام هر مرحله به مثابه شکستن شاخ غول است ولی من تلاش نمودم مراحل برندسازی را در ساده‌ترین شکل برای شما بازگو نمایم. اگر از من بپرسید، کدام مرحله از همه اساسی‌تر و مهم‌تر است قطعاً می‌گویم تحقیقات بازار.
 

اهمیت برند سازی در کسب و کار



چرا برندینگ تا به این حد اهمیت یافته است؟؟؟

فکر می‌کنم نوشتن در مورد اهمیت برندینگ در این روزگار (نمی‌دانم شما چه روزی این مطلب من را مطالعه می‌نمایید ولی امروز که دست به قلم شده‌ام، روزهای پایانی سال 1400 هجری شمسی است)، کار بیهوده‌ای باشد.

مگر می‌شود در شرایط شدید رقابتی امروز، کسی اهمیت برندینگ را نداند؟؟؟ مگر می‌شود باز هم کسی از خود سوال کند که چرا برندسازی تا به این حد ضرورت یافته است؟؟؟ مگر می‌شود کسی در مورد ضرورت برندینگ هنوز هم شک و شبهه‌ای داشته باشد؟؟؟

عصبانی نشو برادر جان، بله هنوز هم این افراد پیدا می‌شوند، اگر پیدا نمی‌شدند که من بیکار نبودم بنشینم پشت میز کار و پشت سر هم روی کیبورد لپ تابم بزنم و برایتان تمام این متن را تایپ کنم. البته می‌پذیرم که تعداد این افراد به شدت کاهش یافته است ولی هنوز هم در برخی از جلسات می‌شنوم که «آقای خردیار ما اگر برندسازی نکنیم، مگر چه اتفاقی می‌افتد؟؟؟».

ترجیح می‌دهم یکبار هم که شده این ضرورت را به صورت مفصل تشریح کنم که دیگر جای ابهام برای کسی نماند. چندین سال قبل داستان کوتاهی را می‌خواندم که هنوز هم در ذهنم، طراوت خود را از دست نداده است. به نظرم این داستان خیلی بی ربط با موضوع امروزمان نیست.

داستان در مورد شخصی است که از ملک الموت، حضرت عزرائیل درخواست می‌کند که قبل از اینکه جانش را بستاند، کمی زودتر به او خبر دهد. عزرائیل نیز این شرط را می‌پذیرد و قول می‌دهد قبل از گرفتن جان آن مرد، به او خبر دهد. بعد از چندین سال، عزرائیل به صورت ناگهانی به سراغ مرد می‌آید و به او می‌گوید که باید اسباب سفر به سرای آخرت را ببندد که امروز وقت سفر نهایی است. مرد که بسیار تعجب کرده بود، با حالت گلایه و شکایت به عزرائیل می‌گوید: «مگر تو به من قول نداده بودی که کمی زودتر از لحظه مرگم، مرا با خبر کنی؟». عزرائیل هم می‌گوید بله من قول داده بودم. مرد می‌گوید خب پسر چرا به من خبر ندادی و در این لحظه قصد گرفتن جان من را داری، در صورتی که من به هیچ وجه آمده سفر نیستم؟؟؟ عزرائیل هم به مرد می‌گوید «من به تو خبر دادم، ولی تو به هیچ وجه متوجه نشدی. جان همسایه‌ات که هم سن و سال تو بود را گرفتم ولی تو به خود نیامدی، جان برادرزاده‌ات که از تو کوچکتر بود را گرفتم ولی با خبر نشدی، در طی این چند سال دچار چندین بیماری و مرض شدی ولی متوجه نشدی که وقت عجلت فرا رسیده است».

چرا برندینگ برای بعضی از صنایع و کسب و کارها از نان شب هم واجب‌تر شده است؟؟؟

اینکه داستان بالا چه ارتباطی با موضوع بحث ما دارد را در ادامه به شما می‌گویم. ابتدا چند مثال واقعی از تاثیر برندسازی موفق برایتان می‌زنم و سپس دلایل علمی این موضوع را نیز تشریح می‌کنم. اولین مثال مربوط می‌شود به چالشی پپسی  خلاصه موضوع این است که پپسی با اینکه محصول موفق‌تری نسبت به کوکا داشت ولی در دنیای واقعی چون برند کوکا قدرتمندتر بود، نمی‌توانست کوکا را شکست دهد.


 سفر در مغز انسان: چرا برند ها ذهن ما را تسخیر کرده‌اند؟؟؟

در طی این چند سال اخیر، آزمایشات زیادی به وسیله علم نوروسایکولوژی برای شناخت تاثیر برندسازی بر ذهن انسان صورت گرفته است. دو کتاب خود در این حوزه را معرفی می‌کنم که خواندن آنها به شما دید خوبی می‌دهد یکی کتاب The Branded Mind نوشته Erik Du Plessis و دیگری هم کتاب Brandwashed نوشته Martin Lindstrom است. هر دو کتاب تاثیر برندسازی بر ذهن انسان را مورد مطالعه قرار داده‌اند.
اگر بخواهم خلاصه این دو کتاب و سایر کتب و مقالات منتشر شده در این حوزه را بیان نمایم باید بگویم که ذهن انسان از سه بخش مجزا تشکیل شده است. به این نظریه، نظریه مغزهای سه گانه می‌گویند که توسط پروفسور پاول مک لین برای اولین بار مطرح گردید.

اولین بخش، مغز قدیم یا همان Reptilian است. دومین بخش Limbic و آخرین بخش هم Neocortex نام دارد. بخش عمده‌ای از تصمیمات ما در مغز قدیم پایه‌ریزی می‌شود و تنها تصمیمات معدودی است که به وسیله نئوکورتکس گرفته می‌شود. بخش نئوکورتکس کاملاً منطقی و بر اساس اطلاعات و تحلیل تصمیم می‌گیرد. اکثر ما انسان‌ها تصور می‌کنیم که افرادی هستیم که کاملاً منطقی و هوشیارانه تصمیم می‌گیرد ولی نظریه مغزهای سه گانه کاملاً این موضوع را رد می‌کند. جمله معروفی در حوزه نوروسایکولوژی وجود دارد که به نظرم جا دارد در اینجا آن را بازگو کنم.
ما انسان‌ها با احساسات‌مان تصمیم می‌گیریم ولی بعداً تصمیم خود را به وسیله منطق توجیه می‌کنیم.

پس تا اینجا متوجه شدیم که بخش عمده‌ای از تصمیمات زندگی ما از جمله انتخاب محصولات و برندها به وسیله بخش قدیم اتخاذ شده و نئوکورتکس فقط آن را توجیه می‌کند. دلیل اصلی این موضوع هم به میزان انرژی مغز برمی‌گردد. مغز انسان انرژی زیادی در خود ندارد و قطعاً قادر نیست تمام تصمیمات روزانه را به صورت منطقی و با تحلیل و بررسی بگیرد.

ما در طول روز شاید میلیون‌ها تصمیم بگیریم از باز کردن درب خانه بگیر تا خرید وسایل گران قیمت مانند خودرو و … قطعاً اگر بخواهیم تمام این امور را به صورت منطقی و سیستماتیک تحلیل کرده و بعد اقدام کنیم، قطعاً زندگی منحل گشته و عذاب آور می‎گردد. پس منطقی‌ترین راه چیست؟؟؟

اجازه بدهیم الگوها برای ما تصمیم بگیرند


مغز انسان Pattern Based یا الگو محور است. به این معنی که اگر چیزی قبلاً صحت و درستی خود را ثابت کرده باشد مغز این درستی را به یک الگو تبدیل می‌کند و تصور می‌کند که همیشه همین اتفاق رخ می‌دهد.
ما ترجیح می‌دهیم به جای فشار آوردن به مغزمان در ارتباط با یک برند جدید (اینکه آیا این برند خوب است یا بد است؟ اینکه می‌توان به آن اعتماد نمود یا نه؟ و …) از همان الگوهای قبلی یعنی همان برندهایی که در گذشته از آنها استفاده کردیم و رضایت بخش هم بوده‌اند استفاده کنیم.

مغز ما ترجیح می‌دهد به جای پذیرش ریسک در مورد یک برند جدید که مشخص نیست آیا قابل اعتماد است یا خیر، به همان برندهای معروف و خوش‌نام قدیمی اعتماد نماید. این همان دلیل اصلی است که کسب و کارها باید به سمت برندسازی حرکت نمایند.

برندسازی باعث می‌گردد که برند ما در ذهن مخاطبین به یک Pattern تبدیل شده و هزینه تغییر آن فراتر از چیزی باشد که تصور می‌کنیم. البته برندسازی برندهای قدیمی به این معنی نیست که پس هیچ برند جدیدی دیگر نمی‌تواند موفق شود. در مورد این موضوع در یک مقاله دیگر به صورت مفصل توضیح خواهم داد که برندهای جدید چگونه باید وارد بازار شده و سهم قابل توجه برای خود کسب نمایند.



 

برندسازی خدمات چیست؟

برندسازی خدمات چیست؟

یکی از جامع‌ترین تعاریفی که افراد مختلف برای برند ارائه نموده‌اند، عبارت است از:

« برند یعنی ارائه وعده و تعهد به انجام آن »

معنی این جمله این است که ما در برندسازی، به مخاطبین خود یک وعده داده و متعهد هستیم که در هر شرایطی، آن وعده را اجرایی نماییم. به عنوان مثال اگر مالک یک آموزشگاه زبان هستیم، ممکن است روی این موضوع تاکید نماییم که آموزش در این آموزشگاه کاملاً لذت‌بخش بوده و با استفاده از روش‌های جدید Gamification، هیچ گونه خستگی در حین آموزش برای دانش‌پذیران احساس نمی‌شود. خب بعد از این موضوع، باید تمام عملیات، نیروی انسانی، تجهیزات فیزیکی و … باید در این راستا برنامه‌ریزی گردند که این وعده محقق شود. اگر بخواهم کمی تخصصی‌تر صحبت کنم بهتر است دوباره رجوع کنم به مدل Burmann.
همان‌طور که در مدل برمان نیز مشاهده می‌نمایید، هر برندی ابتدا برای خود یک هویت طراحی کرده و سپس بر اساس هویتی که دارد، دو اقدام اصلی انجام می‌دهد:

  • ارائه وعده (Brand Promise): بخش اول تعریف برند (برند یعنی ارائه وعده) در این قسمت رخ می‌دهد. شما مدعی می‌شوید که لذت‌بخش ترین آموزش زبان را ارائه می‌نمایید، شما ادعا می‌کنید که بهترین خدمات زیبایی را فراهم می‌آورید و … این بخش از فرآیند برندسازی خدمات، بسیار ساده بوده و پیچیده نیست زیرا به راحتی می‌توانید با استفاده از تبلیغات، روابط عمومی، نمایشگاه و … وعده خود را به گوش مخاطبین برسانید.
  • رفتار برند (Brand Behavior): بخش دوم تعریف برند (تعهد به ارائه وعده داده شده) در این قسمت اجرایی می‌شود. در این بخش از فرآیند برندینگ خدمات، شما تمام منابع سازمان را به سمتی هدایت می‌کنید که وعده‌های خود را عملیاتی نمایید. چه بخواهید برندسازی خدمات انجام دهید، چه برندسازی محصول، فروشگاه و … این بخش، سخت‌ترین قسمت کار است.


امان از دست انسان‌ها


دلیل دشوار بودن برندسازی خدمات، وجود عاملی است که تاثیر بسیار بسیار بیشتری در این حوزه از برندسازی دارد و آن عامل هم چیزی نیست جز خود من و شما یعنی «نیروی انسانی». فرض کنید شما تولیدکننده مبلمان می‌باشید، مشتریان کمترین تماس را با نیروی انسانی شما خواهند داشت. مشتریان هیچ‌گاه نمی‌توانند با نیروی خط تولید، طراح و … در ارتباط باشند ولی مخاطبین آموزشگاه زبان بیشترین میزان برخورد را با نیروی انسانی خواهند داشت. از مسئول ثبت نام گرفته تا معلم، نیروی خدماتی و … به همین دلیل Heskett مدلی را ارائه نموده است که نقش نیروی انسانی در برندسازی خدمات، پررنگ‌تر می‌نماید.

طبق این مدل، اگر میزان رضایت کارکنان شما در حوزه خدمات افزایش یابد، در نتیجه آنها انگیزه بیشتری برای ارائه خدمات بهتر به مشتریان داشته و میزان کیفیت خدمات افزایش می‌یابد و در نهایت این مشتری است که راضی‌تر از سازمان شما خارج می‌گردد. این همان عامل دشواری است که شما در سایر پروژ‌های برندسازی با آن مواجه نخواهید شد. کار تولید عملاً با استفاده ماشین‌آلات انجام می‌گیرد و شما کافی است یکبار برنامه‌ریزی درست انجام داده و ماشین را درست تنظیم کنیم ولی در حوزه برندسازی خدمات، این نیروی انسانی است که خدمات را ارائه می‌دهد و کافی است اندکی از میزان رضایت نیروی انسانی ما کاسته شود، آنگاه به سادگی متوجه خواهید شد که چگونه تمام اعتبار و دستاورد چندین ساله شما در عرض یک مدت کوتاه از بین می‌رود.


فرآیند برندسازی خدمات


اما برسیم به مهم‌ترین سوالی که در این مقاله قصد پاسخ به آن را دارم. فرآیند برندسازی در سازمان‌های خدماتی چگونه است؟؟؟

محال است در حوزه برندسازی خدمات تحقیق و پژوهش کرده باشید و نامی از د چرناتونی به گوش‌تان نخورده است. د چرناتونی سال‌هاست در حوزه برندسازی خدمات فعالیت داشته و مدل‌ها و اندیشه‌های جالبی دارد. یکی از مدل‌های او که در این مقاله قصد استفاده از آن را دارم در سال 2001 با همکاری Susan Segal-Horn ارائه گشته است. این مدل در سازمان‌های خدماتی متفاوتی به کار گرفته شده و تا حد قابل قبولی، اجرایی بودن خود را اثبات نموده است.
 

  • اولین مرحله در برندسازی خدمات ، به هیچ وجه آموزش یا افزایش حقوق کارمندان و … نیست بلکه ابتدا باید ارزش‌های اساسی و پایه‌ای سازمان استخراج گردد. وقتی می‌گویم ارزش منظورم مثال کلان و کلی که این روزها خیلی در کشورمان باب شده مانند صداقت، صمیمیت و … نیست بلکه ارزش‌های اجرایی.
  • بعد از مشخص شدن ارزش‌های سازمان تازه باید برویم و وعده برند را تعریف کنیم. چرا؟؟؟ به این دلیل که محال است شما بتوانید وعده‌ای بدهید بدون اینکه فرهنگ و ارزش‌های سازمانی شما هم‌راستا با آن نباشد.
  • برندسازی داخلی، سومین گام در این برندسازی خدمات است. فراموش نکنیم باید مسائلی مانند چشم‌انداز، وعده برند، اطلاعات و … درونی‌سازی شود. منظور از درونی‌سازی این است که تمام افراد سازمان از نظر عقلی و قلبی باور داشته باشند که در صورت اقدام در راستای چشم‌انداز سازمان، هم سازمان رشد کرده و هم خود آنها از این رشد منتفع می‌گردند.
  • گام چهارم در فرآیند برندینگ خدمات، آموزش است. گامی که معمولاً در کشور ما در مرحله اول انجام می‌شود.
  • در مرحله بعد به سراغ یکپارچه‌سازی ارزش‌های برند و خدمات ارائه شده به مشتریان می‌رویم.
  • یکی از بزرگترین معضلات و مشکلات در سازمان‌های خدماتی، عدم ثبات در ارائه خدمات است. مطالعات مختلف در کشورهای مختلف نیز این موضوع را به صورت کامل تایید نموده است.
  • یکی از شایستگی‌هایی (Competence) که در مدل برمان بارها با آن مواجه می‌شویم، شایستگی جذب اطلاعات است. این شایستگی در این مرحله باید کاملاً خود را نمایان کند. جذب اطلاعات، دامنه وسیعی را در بردارد. از دریافت اطلاعات رقبا گرفته تا بررسی رضایت و نیازهای مشتریان، همگی جزء این شایستگی محسوب می‌گردند.
  • در مرحله بعد، تصویر کلی برند باید پایش شده و با هویت تعریف شده در روز اول مقایسه گردد. اگر فاصله بین تصویر فعلی و تصویر مطلوب زیاد بود، ارتباطات داخلی و بیرونی باید به نحوی برنامه‌ریزی گردد که این میزان لحظه به لحظه کاهش یابد.

 

تعریف برند چیست؟


مقدمه کوتاهی از برند چیست ؟
در این مقاله هم قصد دارم کمی در مورد معنی برند چیست و تاریخچه و معنی برند (  Brand  ) برای شما توضیح دهم. از آنجا که به وقت خود و دیگران به شدت حساس هستم باید این نکته را نیز بیان نمایم که این مقاله تا حدودی میتواند دانش کاربردی در اختیار شما قرار دهد و برخلاف سایر مقالات شما می‌توانید بعد از مطالعه آن مفهوم کلمه برند و نگرش و دید مناسبی را دریافت کنید، این را گفتم که در انتهای مقاله، از دست من دلگیر نشوید ولی به هر حال معتقدم برای برندسازی مناسب، علاوه بر ابزار نیاز به فهمیدن مفهوم ها و نگرش مناسب نیز داریم.


اتیمولوژی (Etymology) ( ریشه کلمه برند چیست؟ )


به طور کلی می‌توان گفت دانش برندسازی برخلاف سایر علوم کسب و کار مانند بازاریابی، رفتار سازمان، رهبری، فروش، منابع انسانی و … دانش جوان و نوپایی است و تقریباً از دهه 90 میلادی، کتب کلاسیک در این حوزه پدید آمد. به همین دلیل اکثر افراد تصور می‌نمایند که برندسازی یک پدیده کاملاً نوظهور بوده و قبل از تاریخ معاصر وجود خارجی نداشته است.  

اتیمولوژی دانش ریشه شناسی کلمات است که به نوعی زیرمجموعه دانش زبان‌شناسی قرار می‌گیرد. اتیمولوژی در واقع از ریشه یونانی Etymon به مفهوم «معنای واقعی» الهام گرفته است. اگر بخواهم کمی در مورد ریشه شناسی این واژه توضیح دهم باید به شما بگویم که Brand به معنای امروزی خود از واژه‌هایی مانند Byrnan، Biernan یا Brinnan از انگلیسی قدیمی (Old English) وارد انگلیسی میانه (Middle English) شده و به واژه‌هایی مانند Birnan یا Brond تبدیل گشته است.

معنی این واژه‌ها عبارت است از شعله آتش یا تکه چوب آتشینی که برای علامت گذاری بر روی حیوانات و اشیاء مختلف استفاده می‌شده است. هدف اصلی از این عمل، نشان دادن تمایز کالا و همچنین ایجاد اطمینان در خریدار به منظور دریافت کالا با کیفیت بوده است. از آنجا که این عمل (داغ گذاشتن روی حیوانات و اشیاء برای متمایز نمودن آنها از دیگران حیوانات و اشیاء) بیشتر توسط صنعتگران مورد استفاده قرار می‌گرفته است، بعدها این واژه وارد دنیای کسب و کار شد.

تاریخ و کلمه برند


نظرتان چیست سوار ماشین زمان شده و به 2700 سال پیش از میلاد مسیح سفر کنیم؟؟؟ اگر بخواهیم با هم قدم در تاریخ گذاشته و کمی در مصر، یونان، رم و حتی بابِل قدیم سیر و سلوک کنیم به این نتیجه می‌رسیم که بسیاری از تجار برای فروش کالاهای خود مجبور بودند که تبلیغ شفاهی انجام دهند. دست نوشته‌ها و لوح‌های باقی مانده از تاریخ نشان می‌دهد این افراد بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که بهتر است به جای صرف انرژی زیاد برای معرفی و فروش کالای خود، نوشته‌هایی بر روی آنها قرار داده و کمتر انرژی خود را مصرف نمایند.

اما مشکل اینجا بود که اکثر افراد توانایی خواندن و نوشتن نداشته و راه‌حل تجار، خیلی مناسب به نظر نمی‌رسید. اما این پایان مسیر نبود و آنها تصمیم گرفتند که علائمی بر روی محصولات خود قرار دهند تا مشتریان با دیدن این علائم، خیلی راحتتر اعتماد کرده و فروش کالا سرعت یابد و اینگونه شد که اولین علائم تجاری ( Brand ) تاریخ به وجود آمد. البته این را هم بگویم که علامت زدن بر روی کالا صرفاً برای فروش راحتتر نبوده و فوائد دیگری مانند جلوگیری از دزدی و سرقت را نیز به همراه داشته زیرا وقتی محصولی دارای علامت خاصی می‌شد، به راحتی نمی‌شد آن را دزدید و در بازار به فروش رساند.

و خداوند گوتنبرگ را آفرید


پس از ابداع صنعت چاپ توسط یوهانس گوتنبرگ در سال 1448 (البته برخی از مورخان، «بی‌شنگ» تاجر چینی که 400 سال قبل از گوتنبرگ می‌زیست را اولین مخترع صنعت چاپ می‌دانند)، سرعت استفاده از نوشته‌ها و علائم بر روی کالا و محصولات سرعت بسیار بالایی یافت و اکثر تجار به این سمت حرکت کردند که علائمی بر روی محصولات خود قرار داده و به این روش خود را از سایر تجار متمایز نمایند. این اتفاق تا به جایی پیش رفت که در در دهه 1700 میلادی، حق کپی رایت در انگلستان به ثبت رسید.
قطعاً تکنیک‌ها و استراتژی‌های برندسازی کاملاً جدید و تازه بوده و عمر چندانی از آنها نمی‌گذارد. به عنوان مثلا همین مفهوم جایگاه‌یابی که توسط آل رایس و جک تروت ابداع شده است بر می‌گردد به سال 1981 یعنی تقریباً 40 سال پیش ولی آنچه مسلم است این مفهوم که ما با استفاده از یک برند ، نام تجاری ، علامت تجاری و … خود را از دیگران متمایز کنیم قطعاً یک پدیده بسیار قدیمی و کهن بوده و بشریت از ابتدا به خوبی درک کرده است که برای موفقیت در تجارت نیاز به ایجاد تمایز از دیگران دارد.

و متأسفانه دیگر جایی برای گرافیست‌ها نیست


شاید مهم‌ترین پرسشی که هنگام مطالعه این تاریخچه به ذهن‌تان خطور کرده این باشد که: «آیا برند چیست یعنی یک علامت تجاری که ما را از سایر رقبا متمایز می‌نماید؟؟؟»
اگر ناراحت نمی‌شوید برای پاسخ به این پرسش نیز باید کمی در پهنای تاریخ حرکت کنیم. اینبار می‌خواهم شما را ارجاع دهم به کتاب اصول بازاریابی آقای فیلیپ کاتلر، جایی که پدر علم بازاریابی نوین، تاریخچه علم بازاریابی را برای ما شرح می‌دهد. می‌دانم که اکثر شما با این عصرها به خوبی آشنا هستید و من هم نمی‌خواهم تکرار مکررات کنم بلکه هدف اصلی این است که دلیل ورود به عصر برند را برای شما تشریح نمایم. از منظر فیلیپ کاتلر، ما در حوزه کسب و کار، موج‌های زیر را پشت سر گذاشته‌ایم:

موج اول: عصر تولید محور


مشخصه اصلی این عصر، قدرت بالای تولیدکنندگان بود، یعنی سطح تقاضا به حدی فراتر از عرضه است که مشتری مجبور است تماماً بر اساس خواست تولیدکننده رفتار نماید.

موج دوم: عصر فروش محور

اگر به اکثر کتب مرجع در حوزه فروش نگاهی مختصر بیاندازید، به راحتی متوجه می‌شوید، ریشه همه آنها به این عصر بر می‌گردد، جایی که به ما آموزش داده می‌شود به هر روشی که شده، مشتری را متقاعد کرده و فروش را به اصلاح نهایی نماییم.

موج سوم: عصر بازاریابی

دوره فروش محور، فوائد فراوانی برای کسب و کارها داشت ولی بعد از مدتی این عصر هم نتوانست درمان نهایی کسب و کارها باشد.

موج چهارم: عصر برندسازی

در این عصر بود که ما متوجه شدیم علاوه بر مغز مشتریان (تولید محصولاتی که از نظر عقلی برای آنها سودمندتر و مفیدتر است) باید بخشی از ذهن و احساسات آنها را نیز تصاحب کنیم و به اصلاح برندی خلق نماییم که نه تنها محصولات و خدمات قابل قبول ارائه می‎نماید، بلکه فراتر از آن رفته و ما را از نظر ذهنی نیز درگیر می‎نماید و اینگونه شد که مفهوم هویت برند خلق شد. در عصر برندسازی بود که محققین به این نتیجه رسیدند که هویت برند چیزی فراتر از یک نشان، رنگ، شعار، نام و … هست و باید عناصری در طراحی آن به کار گرفته شود که میزان درگیری مخاطب با برند را افزایش دهد.

به قول دیوید آکر بزرگ برند یعنی محصول به همراه یک هویت و به نظرم این تعریف، بهترین تعریف برای مفهوم برند است.



 

انواع برندینگ پر کاربرد


خیلی فکر کردم که برای نوشتن در مورد انواع برند از کجا و چگونه آغاز کنم و هیچ داستانی به ذهنم نرسید جزء داستان پیرزنی که سال‌ها پیش بین اقوام ما می‌زیست. یادش به خیر، اگر هر درد و کسالتی برای شما پدیدار می‌شد، راه‌حل اول و آخر این بنده خدا، عرق نعنا بود. خدایش بیامرزد، با اینکه به نظر ساده لوحانه به موضوع نگاه می‌کرد ولی بسیار دلسوز و مهربان بود و اگر تب می‌کردید، استرس و اضطراب در تمام وجودش هویدا می‌گردید. البته این را بگویم که خود من هم دست‌کمی از او ندارم و کم نبوده موقعیت‌هایی که همین فرمول عرق نعنا را تجویز نموده‌ام. حال اینکه، این داستان چه ارتباطی با موضوع انواع برند دارد برایتان بازگو می‌کنم.

دانش برندینگ در این چند سال سرعت بسیار بالایی را تجربه نموده و به قدری زیرشاخه‌های مختلف، از برندسازی محصول گرفته تا خدمات، مکان، شخص و … به آن افزوده گردیده که بعید است اگر کل عمرتان را هم صرف یادگیری این علم کنید، بتوانید در تمام شاخه‌های آن به درجه استادی برسید. ولی به نظر من مشکل برندسازی در کشور ما دقیقاً مانند همان راهکار پیرزن قوم و خویش ماست، بدین معنا که برای تمام برندها و با هر شرایطی تنها و تنها یک مدل یا یک راه حل استفاده می‌گردد. وقتی هم به هویت و شخصیت برند نگاه می‌کنید، همگی با یک روش و مدل طراحی شده است.

در این مقاله تلاش می‌کنم انواع برند را برای شما تشریح نمایم که به خوبی متوجه شوید که برای برندینگ، فقط و فقط یک راه حل وجود ندارد و هر برندی و با هر شرایطی، راهکار و به اصطلاح داروی خاص خود را می‌خواهد.


برند محصول

اولین نوع از انواع برند که می‌خواهم در مورد آن توضیح دهم، برندسازی محصول است. برندینگ برای محصول زمانی استفاده می‌گردد که نقطه تماس خود محصول پررنگ تر از هر نقطه تماس دیگری باشد. خب این جمله یعنی چی؟ هر برندی نقاط تماس مختلفی دارد، در مورد نقاط تماس در سایر مقالات توضیح داده‌ام ولی به طور کلی هر چیزی که باعث می‌گردد مخاطبین با برند ما در تماس باشند، نقطه تماس نام دارد. به عنوان مثال سازمان شما، نیروی انسانی شما، تبلیغات، بسته‌بندی، ماشین توزیع و … همگی نقاط تماس برند شما محسوب می‌گردند زیرا مخاطبین از طریق این موارد با برند شما ارتباط برقرار می‌کنند.
در برندسازی محصول، مهم‌ترین نقطه تماس، خود محصول است به این معنی که برای ما خیلی مهم نیست که چه سازمانی این محصول را ارائه داده است و یا چه اشخاصی در تولید و ارائه این محصول نقش داشته‌اند بلکه خود محصول اولویت اصلی است. به عنوان مثال، شما وقتی می‌خواهید محصولات لبنی تهیه نمایید، به خود برند محصولات توجه می‌کنید و کاری با سازمان ارائه دهنده آن ندارید، برند دامداران که یکی از برندهای معروف کشور می‌باشد، توسط سازمان (شرکت) فرآورده‌های لبنی تین، ارائه می‌گردد ولی بعید است شما تا به حال نام این سازمان را نیز شنیده باشید و همیشه خود دامداران است که برای شما اهمیت دارد.


برند سازمان

 

دومین نوع از انواع برند، برند سازمان است. در حالت برندینگ سازمانی بر خلاف برندسازی محصول، خود سازمانی که محصول یا خدمت را ارائه می‌دهد نیز دارای اهمیت بوده و از نقاط تماس مهم تلقی می‌گردد. به عنوان مثال وقتی شما می‌خواهید از خدمات یک کارگزار بورس استفاده نمایید، برای شما مهم است که پیشینه این سازمان چیست، چه افرادی شاخصی در آن فعالیت می‌نمایند، چه امکاناتی در آن وجود دارد و … در این حالت کاملاً مشهود است که خود سازمان نقش مهمی در تصمیم‌گیری و انتخاب مخاطبین دارد.


برند خدمات

سومین نوعی که می‌خواهم از انواع برند برای شما توضیح دهم، برند خدمات است. برندینگ خدمات شباهت زیادی با برندسازی سازمان دارد ولی کاملاً مشابه نیست. به عنوان مثال، نیروی انسانی ممکن است در برندسازی سازمان یک نقطه تماس مهم تلقی گردد یا نگردد و بستگی به شرایط سازمان دارد ولی در مورد خدمات، این بحث کاملاً جداست و شما حتماً با نیروی انسانی به عنوان یکی از مهم‌ترین نقاط تماس در ارتباط هستید به همین دلیل برندسازی داخلی یا با اصطلاح Internal Branding یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی است که باید در برندسازی خدمات صورت گیرد.


برند شخصی


چهارمین نوع از انواع برند، برند شخصی است. خدا رو شکر در چند سال اخیر به واسطه فعالیت انواع کوچ و منتور در کشور ما، بحث برندسازی شخصی بسیار داغ شده. مردم هم که بعید می‌دانم از طی کردن این مسیر ناراحت باشند. به طور کلی مفهوم برندسازی شخصی از آنجا مطرح گردید که ما متوجه شدیم، انسان‌ها نیز می‌تواند مانند سازمان‌ها به مخاطبین خود خدمات فروخته و کسب درآمد کنند و اگر برند شخصی که این خدمت را ارائه می‌دهد از قدرت و قوام بیشتری برخوردار گردد، موفقیت فرد در ارائه خدمات به صورت چشم‌گیری افزایش می‌یابد.


برند مکان

پنجمین گرایش از انواع برند، برند مکان است. شاید یکی از سخت‌ترین فرآیندهای برندینگ، برندسازی مکان باشد. برندسازی برای یک مرکز خرید، رستوران، ورزشگاه، سینما، مرکز فرهنگی و … همگی در این دسته قرار می‌گیرند. خیلی از برندهای مطرح ایرانی و خارجی از اپل گرفته تا همین کاله خودمان، در ابتدا کاملاً ارگانیک رشد کرده‌اند و بعدها با بزرگتر شدن به سمت استفاده از علم برندینگ نموده‌اند. ولی در مورد برندینگ مکان، قضیه کاملاً متفاوت است.

شما نمی‌توانید یک مکان را ابتدا ساخته و بعد از آن به فکر برندسازی آن بیافتید. در بسیار از پروژ‌های مراکز تفریحی، ابتدا تیم برندسازی، استراتژی‌های کلان آن برند مکان را مشخص کرده و سپس خروجی استراتژی برند در اختیار تیم طراحی قرار می‌گیرد و تیم طراحی بر اساس خروجی برند، شروع به طراحی سازه می‌کند. شما نمی‌توانید یک مرکز تفریحی را ساخته و بعد از آن بروید دنبال برندسازی (خواهشاً به من انتقاد نکنید که در ایران اول مرکز را می‌سازند و بعد شروع می‌کنند به برندسازی، دلیل آن کاملاً مشخص است، بخش عمده‌ای از مراکز خرید و تفریحی ما، شرایط مناسبی از نظر درآمدزایی ندارند و تعداد معدودی از آنها رقابتی هستند).


برند شهر

آخرین نوع از انواع برند که می‌خواهم در مورد دست به قلم شوم، برند شهر است. برندینگ شهری نیز شباهتی با برندسازی مکان دارد، حالا نه در حد صد در صد ولی به هم نزدیک می‌باشند دلیل این موضوع هم این است که هر شهری یک مکان تلقی می‌گردد. به نظر من، سخت‌ترین نوع برندینگ، برندسازی شهری است زیرا باید عوامل مختلفی برای برنامه‌ریزی و اجرای آن هماهنگ گردند. از مسئولان شهری گرفته تا متخصصان برندسازی، روسای اتحادیه مانند اتحادیه هتل‌داران، رانندگان تاکسی، مراکز تفریحی و … نکته مهم در حوزه گردشگری این است که عملاً توسعه گردشگری در هر کشوری بدون برندسازی مکان، عملاً کار بیهوده‌ای است.

دیوید آکر کیست؟


در این مقاله قصد دارم ضمن معرفی دیوید آکر و اندیشه‌هایش، در مورد این موضوع هم صحبت کنم که چرا در دنیای برندسازی، تا به این حد دیوید آکر مورد احترام و ارزش واقع شده است و چه اتفاقی افتاده است که اکثر صاحبین کسب و کار ترجیح می‌دهند برای مشاوره برندینگ به سراغ دیوید آکر بروند.

بیوگرافی دیوید آکر

دیوید آکر متولد 1938 در شهر فارگو واقع در ایالت داکوتای شمالی است. او استاد بازنشسته دانشگاه مدرسه کسب و کار هاس (Haas school of business) می‌باشد و در بزرگی مدرسه هاس همین بس که طبق رتبه‌بندی Economist، جزء بهترین مدارس کسب و کار دنیا قرار گرفته است. در چند سایت فارسی خواندم که نوشته بودند دیوید آکر استاد دانشگاه کالیفرنیا و برکلی است.
یکی نیست بگوید عزیز دل، ترجمه کردن هم راه و رسم خود را دارد، دانشگاه برکلی یکی از دانشگاه‌های زیرمجموعه دانشگاه کالیفرنیا است و دیوید آکر در مدرسه هاس بوده که یکی از دانشکده‌های دانشگاه برکلی است. بگذریم، مجال غرغر کردن نیست و باید سریع بروم سراغ اصل مطلب.
دیوید آکر مدرک کارشناسی خود را از مدرسه مدیریت اسلون (MIT Sloan School of management) که زیرمجموعه دانشگاه بزرگ MIT است، دریافت نموده. این مدرسه یکی از قوی‌ترین مدارس مدیریت دنیا بوده و جالب است که بدانید، ورود به دوره MBA آن فراتر از حدی که تصور می‌نمایید، دشوار است. آکر همچنین مدرک کارشناسی ارشد آمار و دکترای مدیریت کسب و کار خود را از دانشگاه استنفورد کسب نموده است، دانشگاهی که هم‌اکنون دختر او یعنی جنیفر آکر، در آنجا به عنوان استاد بازاریابی تدریس می‌نماید. در نهایت، در سال 2015 به دلیل فعالیت‌های فراوان در حوزه بازاریابی، به تالار مشاهیر انجمن بازاریابی آمریکا پیوست.

 آکر بزرگ، تا به حال سه جایزه اصلی در زمینه بازاریابی کسب نموده است:

  • جایزه Paul D. Converse: این جایزه، توسط انجمن بازاریابی آمریکا (American Marketing Association) در سال 1946 به علت گرامی داشت یاد استاد تجارت دانشگاه ایلینوی یعنی Paul D. Converse که پیشگاه در مطالعات بازاریابی آکادمیک بود، بنا نهاده شده است.
  • جایزه Vijay Mahajan: این جایزه نیز توسط انجمن بازاریابی آمریکا در سال 2000 به علت تقدیر از Vijay Mahajan استاد دانشکده کسب و کار McCombs بنا نهاده است. برای دریافت این جایزه، فعالیت افراد در یک بازه زمانی ده ساله یا بیشتر توسط انجمن بازاریابی آمریکا بررسی گردیده و در صورت واجد شرایط بودن، به افرادی که اقدامات مهمی در حوزه استراتژی بازاریابی انجام داده باشند، اهدا می‌گردد.
  • جایزه Buck Weaver: این جایزه توسط انجمن تحقیق در عملیات و علوم مدیریت یعنی INFORMS (The Institute for Operation Research and the Management Sciences) تاسیس گشته است. علاوه بر دیوید آکر افراد دیگری همچون جرالد زالتمن و استیون کوهن نیز این جایزه را به دست آورده‌اند.
  •  

آکر همچنین یک ستون یادداشت منظم در نشریه انجمن بازاریابی آمریکا دارد که به «Aaker on Branding» معروف است. از آکر کتاب‌های زیادی به چاپ رسیده است به عنوان مثال کتاب Brand Relevance در سال 2011 به عنوان سه کتاب برتر حوزه بازاریابی انتخاب گردیده است (این کتاب در کشور خودمان نیز به چاپ رسیده).
این مطالبی که برایتان شرح دادم، بخش کوچکی از دستاوردهای علمی دیوید آکر بزرگ است. در دنیای کسب و کار و مدیریت حقیقتاً کمتر کسی را می‌توان یافت که تا به این حد، هم در حوزه علمی پیشرو بوده و صاحب کتب و مقالات معتبر باشد و هم در زمینه اجرایی فعالیت گسترده‌ای انجام دهد.
 

تدوین هویت برند با مدل کاپفرر


فکر می‌کنم اگر نوبتی هم باشد، نوبت یکی از بزرگترین چهره‌های حال حاضر دنیا در حوزه برندینگ است. امروز می‌خواهم در مورد ژان نوئل کاپفرر و مدل معروفش در حوزه طراحی هویت برند، یعنی منشور هویت برند (Brand Identity Prism) دست به قلم شوم. بعید است در حوزه برندسازی اهل کتاب و مطالعه باشید ولی اسمی از کاپفرر و منشور هویت برند به گوشتان نخورده باشد.
مدل کاپفرر نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان نیز بسیار معروف و مشهور می‌باشد. حتی با یک جستجوی ساده در گوگل به راحتی متوجه می‌شوید که مدل منشور هویت برند کاپفرر جزء اولین گزینه‌های پیشنهادی به شماست.

کاپفرر و مفهوم هویت برند


همان طور که در مقاله هویت برند نیز اشاره نمودم، کاپفرر نیز جز محققینی به حساب می‌آمد که در آن دوره زمانی، تحقیقات فراوانی بر روی طراحی مدل برای هویت برند کرد. وی در سال 1986، مدلی ارائه نمود که امروزه همگی آن را به عنوان منشور هویت برند (Brand Identity Prism) می‌شناسیم. کاپفرر، شش پایه اصلی را برای مدل خود معرفی نمود و در ادامه نیز توضیح داد که موفقیت یک نام تجاری بستگی فراوانی به هماهنگی و یکپارچگی بین این شش جزء دارد.

پیشنهاد می‌کنم هر وقت فرصت داشتید، کتاب مدیریت راهبردی نام‌های تجاری کاپفرر که در ایران توسط انتشارات مبلغان به چاپ رسیده است را مطالعه فرمائید. در این کتاب کاپفرر قبل از اینکه بخواهد مفهوم هویت برند را توضیح داده و منشور هویت برند را شرح دهد، ابتدا کمی در مورد چرایی هویت برند توضیح می‌دهد.

کاپفرر اشاره می‌کند که برندها معمولاً به دنبال اندازه‌گیری تصویر ایجاد شده خود در ذهن مخاطبین هستند و هزینه فراوانی نیز برای آن متقبل می‌شوند ولی تصویر برند نزد مصرف‌کنندگان بوده و هر برندی باید علاوه بر گیرنده پیام، بر روی فرستنده پیام که همان برند است، متمرکز شود. از نظر کاپفرر، هویت برند نقش همان فرستنده را دارد که ابتدا باید آن را تنظیم نمود و سپس به سمت اندازه‌گیری گیرنده (تصویر برند) رفت. کاپفرر مدل زیر را برای مقایسه بین فرستنده و گیرنده پیام در حوزه برندسازی مطرح می‌نماید.
از نظر کاپفرر دو منبع اصلی برای ارسال پیام از طرف برند وجود دارد که هویت، مهم‌ترین آنهاست و در ادامه به دلیل نویز و رقابت در بازار (منظور از نویز، ترافیک سنگین پیام است. امروزه یک مخاطب در طول روز در معرض هزاران پیام تبلیغاتی قرار گرفته که به دلیل رقابت بسیار بالا بین برندهاست)، این امکان پدید می‌آید که تصویر برند لزوماً منطبق بر هویت برند نگردد که حرف کاملاً درستی است.
ثانیاً بعضی از برندها به دلیل حرکت به سمت آرمان‌گرایی (یعنی خوشنود نمودن تمام بخش‌های بازار) هویت فعلی خود را فراموش کرده و جوهره اصلی خود را از دست می‌دهند.
در ادامه، کاپفرر اشاره‌ای هم به جایگاه‌یابی کرده و توضیح می‌دهد جایگاه‌یابی از پاسخ به چهار پرسش 1. برای چه؟ 2. برای چه کسی؟ 3. برای چه وقت؟ و 4. علیه چه کسی؟ حاصل می‌شود. البته کاپفرر مفهوم جایگاه‌یابی را رد نکرده و حتی آن را نیز بسیار مفید تلقی می‌کند ولی معتقد است هر برندی علاوه بر جایگاه‌یابی به هویت نیز احتیاج دارد به این دلیل که اولاً جایگاه‌یابی بیشتر مربوط به محصول است در حالی که برند بسیار فراتر از محصول بوده و اجزای دیگری را نیز شامل می‌شود و ثانیاً در جایی که ما نیز به لحن و پیام برای برقراری ارتباط با مخاطب را داریم، جایگاه‌یابی عملاً کمکی به ما نمی‌کند.
 از نظر کاپفرر، هویت برند حتماً باید شامل سه ویژگی اصلی باشد:
 

  •     دوام
  •     انسجام
  •     واقع‌گرایی

منشور هویت برند

منشور هویت برند از شش جزء تشکیل شده است: فیزیک (Physique)، شخصیت (Personality)، فرهنگ (Culture)،
رابطه (Relationship)، بازتابش (Reflection)، خودانگاره (Self-Image). البته چهار مفهوم دیگر نیز در مدل هویت برند کاپفرر وجود دارد که باید به آن توجه نمود. از نظر کاپفرر، تصویری وجود دارد که مسئولیت آن با ارسال‌کننده یعنی خود برند است و شخصیت و فیزیک شامل آن می‌شود.

از سمت دیگر، خودانگاره و بازتبش، تصویری است که از سمت گیرنده دریافت می‌گردد. همچنین مفاهیمی مانند شخصیت، فرهنگ و خودانگاره در درون برند تعریف شده و جنبه درونی دارد ولی فیزیک، رابطه و بازتبش مواردی هستند که مخاطبین بیرون از برند آن را مشاهده نموده و برون‌داد محسوب می‌شوند.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که در مقاله نیز توضیح دادم، مدل کاپفرر یکی از اولین مدل‌های طراحی هویت برند بوده و سابقه فراوانی در این حوزه دارد. البته انتقاداتی به این مدل وارد است که برخی از آنها را به شما توضیح دادم. در انتها می‌خواهم یکی دیگر از انتقادات را نیز اینجا مطرح کنم و آن هم اشاره به این موضوع است که نقطه شروع مشخصی برای این مدل وجود ندارد.

اگر بخواهید با این مدل کار کنید اولین سوالی که مطرح می‌گردد این است که باید از کدام عنصر شروع کنیم؟؟ آیا اول باید شخصیت را طراحی کرده و سپس به سمت فیزیک، فرهنگ و … برویم و یا باید کار را از خودانگاره شروع کنیم.

    
 

تدوین استراتژی برندسازی



در این مقاله تلاش می‌کنم دانش و تجربه اندک خود را با هم ترکیب نموده و در اختیار شما قرار دهم. به این دلیل از تجربه نیز یاد کردم که تدوین استراتژی برندسازی، فارغ از تسلط به مفاهیم و تئوری‌های نظری، نیازمند تجربه فراوان نیز می‌باشد.

این موضوع را  به خوبی درک می‌کنم که حالتان از خواندن مثال‌های خارجی بهم خورده (من هم قبول دارم استراتژی برندینگ نایک، اپل، تویوتا و … لزوماً با شرایط اقتصادی و فرهنگی کشور ما همخوانی ندارد) و دلتان می‌خواهد مثال‌های وطنی و همسو با شرایط خودتان مطرح نمایم. اگر سایر مقالات من را نیز مطالعه نموده باشید، همیشه سعی کردم از تجربیات خودم مثال بزنم ولی خب این موضوع را نیز از من بپذیرید، قانوناً و اخلاقاً نمی‌توانم نام برند بیاورم و مجبورم در لفافه، مسائل را بیان نمایم البته افرادی که با دقت مقالات را بخوانند معمولاً متوجه می‌شوند در مورد کدام برند ایرانی صحبت می‌کنم. اینبار نیز خلف وعده نمی‌کنم و در خلال بحث، استراتژی برندسازی، برندهای ایرانی را نیز مطرح می‌نمایم.


از پورتر و مینتزبرگ تا تریسی و گادین


مایکل پورتر، استراتژی را اینگونه تعریف نموده "استراتژی یعنی مرتبط نمودن سازمان به محیط اطرافش" و احتمالاً اکثر ما بعد از خواندن این جمله به سرعت این پرسش را مطرح می‌نماییم که: «مایکل عزیز، لطف می‌کنی اندکی در مورد این تعریف به ما توضیح دهی؟؟؟». مایکل پورتر در ادامه توضیح می‌دهد: «دوست عزیزم، 5 نیرو در هر بازاری وجود دارد که شرایط بازار و رقابت را تعیین می‌نماید و استراتژی به این معناست، که شما در بین این 5 نیرو، جایگاهی را انتخاب نمایید که بیشترین قدرت چانه زنی را در اختیار شما قرار دهد».


چگونه از جاده استراتژی به ساحل برند برسیم؟؟؟

حال که متوجه شدیم، استراتژی برندینگ چیزی فراتر از اندیشه‌های ست گادین (کتاب گاو بنفش) و سایر رفقا است، باید بدانیم که چگونه می‌توان مفهوم استراتژی را به به مفهوم برند، متصل نمود. خب تا به اینجا به این نکته اشاره نمودیم که استراتژی یعنی تعیین نقطه‌ای که بیشترین قدرت چانه‌زنی را به ما اعطا نماید. خب احتمالاً شما از ابتدای این مقاله تا به اینجا به دنبال کشف پرسش زیر می‌باشید:
 
چگونه باید استراتژی برندسازی را تدوین نمود

اگر مطالب من در مورد فرآیند برندسازی را خوانده باشید، پاسخ این پرسش به هیچ وجه پیچیده نیست. همان‌طور که در آنجا نیز گفته بودم، اولین مرحله برندینگ، تدوین هویت است. پس من اگر بخواهم استراتژی برندسازی خود را تدوین نمایم باید هویت خود را به نحوی انتخاب کنم که هویت برند من، بیشترین قدرت چانه‌زنی را به من اعطا نماید. به عنوان مثال، اگر بخواهیم با مدل‌های قدیمی‌تر که در آن جوهره برند تعیین می‌نمودند پیش رویم، جوهره برند ما اگر به درستی تعیین گردد، می‌تواند ما را در برابر قدرت چانه‌زنی مشتریان، رقبا فعلی و تازه وارد، مقاوم نماید. اگر بخواهیم یک مقدار مدرن‌تر هم صحبت نماییم، باید شخصیت برند خود را به نحوی تعیین نماییم که از سایر رقبا متمایز بوده و قدرت چانه‌زنی بالایی به ما اعطا نماید.

جمع‌بندی

اگر روزی خواستید به سمت تدوین استراتژی برندسازی گام برداری، ابتدا باید شرایط مختلف بازار و مشتریان را تحلیل نموده و هویتی انتخاب نمایید که بیشترین قدرت چانه‌زنی به شما اعطا نمایید و سپس تمام استراتژی‌های خرد خود مانند استراتژی محصول، قیمت، ارتباطات و … را به نحوی تنظیم کنید که نه تنها در راستای هویت باشد، بلکه ارزش ویژه برند (Brand Equity) را نیز تقویت نماید.

والسلام



 

فرایند درست برندینگ



سال 1399 پروژه‌ای در دفتر ما تعریف شد که باید برای یک برند فعال در حوزه کیک، شیرینی، شکلات و … استراتژی برندینگ تدوین می‌نمودیم. هیچ‌گاه جلسه ابتدایی با کارفرما را فراموش نمی‌کنم، بعد از اینکه پروپوزال را خوانده بود، بدون هیچ مقدمه‌ای، مدیرعامل نه گذاشت و نه برداشت و با اعتماد به نفس فراوان بیان نمود که: «مگر طراحی یک لوگو چقدر از شما وقت و انرژی می‌گیرد که این قیمت را به من داده‌اید؟». آخر یکی نیست به این کارفرمایان عزیزتر از جان (امان از مشتری‌مداری که مجبوری به آدم … بگویی عزیزتر از جان) بگوید، قربان آن قد و بالا و کروات مدیرعاملیت بگردم، شما اگر تصور می‌کنید که کل  برندینگ یعنی طراحی یک رنگ، لوگو، شعار و … خب چرا خودتان را خسته کرده و به آژانس برندینگ مراجعه می‌نمایید؟؟؟ آیا ظهیرالاسلام و انقلاب برای این کار بهتر نبودند؟؟؟

بعد از کلی بحث و صحبت، این مدیرعامل خیلی خیلی عزیزتر از جان متوجه شد که فرآیند برندسازی، به کل معنی دیگری دارد، ولی امان از روزی که زبان و عقلت می‌پذیرد ولی قلبت پس می‌زند. چرا؟ به این دلیل که بعد از کلی تحقیق و تدوین استراتژی برند، متوجه شدم آن مدیرعامل خیلی خیلی خیلی عزیزتر از جان بدون اینکه هنوز گایدلاین هویت بصری برندش تمام شود، در بازی استقلال و پدیده مشهد، دور زمین تبلیغ کرده است. وقتی تبلیغ را مشاهده نمودم، اول احساس کردم اشتباه دیده‌ام ولی با توجه بیشتر متوجه شدم، بله بالاخره عزیز دل داستان ما کار خودش را کرده است.


در جاده چالوس برندینگ ، کمربرندهای خود را محکم ببندید


به طور کلی در دنیا، دو مدل اصلی یا به اصطلاح دو مدل مادر برای برندینگ وجود دارد. منظورم از مدل مادر، مدلی است که صفر تا صد برندینگ را به ما نشان می‌دهد. یکی از این مدل‌ها متعلق است به دیوید آکر و مدل دیگر را آقای کلر در کتاب خود شرح داده است. اول سعی می‌کنم که مدل کلر را توضیح دهم زیرا مدل دانشگاهی است و کمتر در صنعت کاربرد دارد.
طبق مدل کوین کلر، اولین مرحله در فرآیند برندینگ، جایگاه‌یابی است. کلر معتقد است شما باید ابتدا جایگاه برند خود را مشخص نموده و سپس شروع به تدوین استراتژی برندینگ کنید. بعد از مشخص کردن جایگاه برند، کلر اصطلاحی را استفاده می‌نماید به نام رزونانس. به طور کلی رزونانس یک نوع مدل ارزش ویژه برند است و منظور کلر از رزونانس، مرحله‌ای است که برند با مخاطبین خود همنوا شده و در یک فرکانس فکری قرار می‌گیرند. رزونانس را می‌توان مرحله اوج یک برند نامید. در نهایت، آخرین مرحله در فرآیند برندینگ کلر، زنجیره ارزش برند است و منظور مدیریت زنجیره‌ای است که منجر به افزایش ارزش برند می‌شود.
دیگر مدلی که در صنعت به صورت متداول مورد استفاده قرار می‌گیرد، مدل پدر علم برندینگ یعنی دیوید آکر است. اولین گام از فرآیند برندینگ در مدل آکر، طراحی هویت برند می‌باشد. در مورد هویت برند و هویت سازمان به صورت مفصل توضیح داده‌ام  و اگر علاقه دارید می‌توانید آنها را در همین سایت مطالعه نمایید. اینکه چگونه باید از شخصیت برند در طراحی هویت برند استفاده نماییم را نیز بارها اشاره نمودم. بعد از طراحی هویت برند خود، حالا نوبت آن است که به سمت ارتقاء ارزش ویژه برند خود حرکت نمایید. دومین مرحله از فرآیند برندسازی آکر را می‌توان ارزش ویژه برند یا Brand Equity نامید. تمام برنامه‌های بازاریابی خود را باید در این مرحله اجرایی نمایید تا ارزش برندتان ارتقاء یابد. البته فراموش نکنیم مبدأ تصمیم‌گیری در مدل آکر، هویت برند است. یعنی تمام برنامه‌های بازاریابی ما باید در راستای هویت برند بوده و به آن آسیب نرساند. در انتها نیز باید بتوانید برند خود را مدیریت کرده و دائماً آن را زنده و شاداب نگه‌دارید.



 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد